سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

لزوم امام زنده براى تمتع دلها - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

لزوم امام زنده براى تمتع دلها

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرین و لعنة الله على اعدائهم اجمعین من الآن الى قیام یوم الدین و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.

قال الله الحکیم فى کتابه الکریم:

«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین‏» (1)

اصل علیت و معلولیت

تمام موجوداتیکه در این عالم مشاهده مى‏شود، هر یک داراى اصل و علتى است که در پیدایش خود مستند بدان است، و نیز تغییرات و تبدیلاتى که در آنها واقع مى‏شود مستند بعللى است.

اگر سنگى را به شیشه‏اى زنیم مى‏شکند، و اگر در جوئى آب جارى کنیم، تا جائیکه امکان دارد آب جارى مى‏شود، و نقاط متصل بخود را مرطوب و حتى در خلل و فرج کوهها هر جا که مجال براى جریان داشته باشد جارى مى‏شود.

این یک اصل کلى در پیدایش و تغییراتى است که در موجودات عالم مشهود است.

تاثیر مجالست در انسان

اخلاق و ملکات و عقائد و روحیه افراد بنى آدم نیز از این اصل کلى خارج نیست، بتجربه ثابت است که معاشرت با نیکان بر روى انسان اثر مى‏گذارد، و معاشرت با بدان نیز مؤثر است، چه بسا شخص پاک‏فطرت و نیک کردارى که در اثر برخورد با رفیق نااهل، کم‏کم و رفته رفته آن صفاى باطن خود را از دست داده، دلش تاریک، و روحش خفه گردیده است، و بالعکس شخص زشت کردارى در اثر برخورد با صاحب دلى، تغییر روش داده، و کم‏کم نیت و بتبع آن افعالش صالح، و نیکو شده است.

لذا در تعالیم اسلام بسیار وارد است که انسان خوب است‏با نیکان صحبت داشته باشد، و از انس و دلبستگى با اشرار خوددارى کند، حتى مجالست‏یک جلسه در انسان مؤثر است، خواه به سکوت بگذرد، و خواه به مذاکره، چون تاثیر ارواح در یکدگر محتاج به مذاکره نیست، دو روحى که با یکدیگر انس و ملایمت دارند هر یک به روى دیگرى اثر مى‏گذارد.

انسان براى آنکه اخلاق و صفات او به اخلاق و صفات انسانى کامل درآید، باید دل و روحیه خود را به اصل و علت اخلاق و صفات نیک آشنا کند، تا در اثر برخورد، آن محامد در انسان اثر بگذارد، باید کانون دل خود را به منبع علم و معرفت و حیات متصل کند، تا از آن نیز بقدر سعه و استعداد در او علم و معرفت و حیاتى حاصل گردد.

همانطور که در لوله‏کشى آب شهرها یک منبع عظیم موجود و بخانه‏هاى بسیار، طبق ظروف و استعدادات، آب داده میشود، همینطور علت و منبع حیات و معرفت‏باید بوسیله تسلیم و پیروى و خضوع دلها بقدر سعه و ظرفیت آنها، آنها را اشباع و سیراب نماید.

و براى این موضوع دو امر ضرورت دارد، یکى وجود آن اصل و علت، یعنى مبدء افاضه علم و حیات، و دیگرى تسلیم و تلقى و خضوع، تا آن علت‏بتواند کار خود را بنماید، چون تسلیم براى تلقى علم و معارف حکم شروط را داشته و از مقدمات معده محسوب مى‏گردد.

قلب امام کانون افاضه علوم است

مبدا افاضه علم، قلب امام است، که بواسطه سیطره بر ملکوت موجودات، بهر موجود بقدر استعداد افاضه مى‏کند«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا» (2)

هدایت‏به امر خدا، همان رهبرى افراد بشر است، از راه ملکوت و نفوس آنها.

فلذا همیشه باید در عالم امام زنده باشد و از آیه‏«یوم ندعوا کل اناس بامامهم‏» (3) استفاده کردیم که امام در هر زمان موجود است، و بوسیله آن یک یک از افراد بشر خوانده مى‏شوند، و این یک اصل مسلم و صحیحى است که در میان جمیع ادیان و مذاهب عالم، مذهب اسلام در روى آن اتکاء دارد، و تعیین امام بر جامعه را از طرف خدا مى‏داند، و او را صاحب قلب و محیط بر ملکوت و معصوم از خطا و گناه معرفى مى‏کند، و شیعه که بر اساس تعالیم اسلام از این موضوع بهرمند است، روش خود را بر واقع و حقیقت دستورات اسلام قرار داده، و اهل تسنن که این موضوع را مراعات نمى‏کنند دستشان از منبع حیات و علم کوتاه، و همانطور که سابقا اشاره شد از اسلام بالمعنى الحقیقى بى‏بهره‏اند.

و روى همین اصل است که بعد از رسول خدا نیاز به امام زنده است، که وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام باشد، این براى آن است که توسط آن قلب زنده و بیدار که در عالم جمع واقعست، افراد بنى آدم به بهره حیات و علوم خود مى‏رسند، و الا اگر مجرد عمل کافى بود با نداى کفانا کتاب الله هر کس در زاویه نفس، و بیغوله تاریک آن مى‏خزید، و تا آخر عمر قدمى از نفس و هواى آن فراتر نمى‏گذارد.

چون القا کننده معارف قرآن به قلب انسان، امام است، و بدون آن انسان نابیناى متهوس به شهوات و منغمر در لذات، آیات قرآن را وسیله‏اى براى رسیدن به منویات خود تفسیر و تاویل مى‏کند، و بنابراین هر چه عمل کند از دائره امیال نفسانیه او خارج نیست، و چنین قرآنى بدون روح زنده و دراک امام، لا یزید من الله الا بعدا.

شیعه اساس تعلیم اسلام را بر امامت میداند

شیعه مى‏گوید اساس تعالیم اسلام بر اساس امامت است. در زمان رسول الله خود آن حضرت امام بوده‏اند، و توسط آن قلب بیدار که در منبع علوم‏«فاوحى الى عبده ما اوحى‏» (4) قرار گرفته، به دلهاى امت افاضه معارف مى‏گردد، و بعد از آن حضرت توسط ائمه اطهار، یکى بعد از دیگرى تا حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشریف، توسط آن کانونهاى حیات و معرفت، هر قلبى به اندازه سعه خود اشباع مى‏شود.

و اما موضوع دیگر تسلیم و خضوع و پیروى از امام است که قلب را مستعد و آماده تلقى و اخذ معارف و علوم مى‏کند، و این خصوصیت در شیعه است، لذا دیده مى‏شود که در شیعه صفت محبت، و وفا و صفا، و انفاق، و ایثار و قضاى حوائج‏بشر، و رقت قلب، و عاطفه و نظایر آنها از صفات پسندیده به مقدار معتنابهى از عامه بیشتر است، این بوسیله روح تسلیم و خضوع در مقابل معلم بشریت و مبدء تعلیم و تربیت است، خواه امام حضور داشته باشد و خواه غائب باشد، چون تاثیر و تاثر ارواح نیاز بسیارى به حضور ندارد، ماده نیست که شرط تاثیرش در ماده دیگر، قرب مکانى و مماسه خارجى باشد، تاثیر فعلیت نفس فعال، در استعدادات نفوس قابله است، و چون عالم ملکوت از زمان و مکان بیرون است، لذا در هر قلبى تاثیر فعلیت آثار حیاتى امام را مى‏توان یافت، امام اگر در مشرق عالم باشد و پیرو امام در مغرب، باز قلب پیرو استفاده خود را مى‏برد، همانطور که انسان در اثر محبت‏به فرزند همیشه بیاد اوست، چه فرزندش در نزد او باشد، یا سفر کند، صورت فرزند در دل اوست، و همیشه با اوست، همینطور اگر جلوات امام در قلب مؤمن پیدا شود، هر جا باشد در اثر انعکاس آن صورت حقه از آن معدن بیکران آب حیات برخوردار مى‏شود.

لذا شیعه و لو در زمان غیبت، بعلت توجه کامل به مصدر خیرات و علوم از آن کانون علم و معرفت‏بهرمند مى‏شود، گر چه بدون تردید حضور امام اثرش بیشتر و فوائدش بمقدار فراوانى زیادتر است، بخلاف غیر شیعه که دل آنها باین معدن ارتباطى ندارد، نفس آنها در خود متحیر و راهى بخارج از خود باز نمى‏نماید.

شیعه داراى ملاطفت و رقت و ملایمت است

ابن ابى الحدید میگوید: و بقى هذا الخلق متوارثا متناقلا فى محبیه و اولیائه الى الآن کما بقى الحسد و الخشونة و الوعورة فى الجانب الاخر، و من له ادنى معرفة باخلاق الناس و عوائدهم یعرف ذلک (5)

پس از آنکه قدرى از صفات امیرالمؤمنین علیه السلام را ذکر مى‏کند مى‏گوید: و این اخلاق به نحو توارث در محبین و دوستان آن حضرت نقل شده، و الى الآن وجود دارد، کما آنکه آن حسد و خشونت و سنگین دلى در جانب دیگر که غیر شیعه است موجود است، و کسیکه کوچکترین معرفت‏به اخلاق مردم و نتائج افعال مکتسبه آنان داشته باشد این سر و حقیقت را به خوبى ادراک مى‏کند.

در اثر اتصال قلوب پیروان امام بقلب امام معارف و علوم الهیه در قلب جارى مى‏شود، و علت آنکه مؤمنین در بهشت داراى نهرهاى آب زلال هستند در اثر همان اتصال قلب و بهرمند شدن از چشمه فضائل آنانست. در قرآن مجید بسیار دیده مى‏شود که براى مؤمنین در بهشت‏«جنات تجرى من تحتها الانهار»را وعده میدهد مانند:

بهشت تجلى صفات و اعمال است

«ان الله یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار» (6)

خداوند مؤمنینى را که عمل شایسته‏اى انجام دهند در بهشتهائى که درختان آن سر به هم آورده، و زمین آنرا سایه انداخته، و از تابش آفتاب حفظ مى‏کند، و در آنجا نهرهائى جریان دارد وارد مى‏کند، چون سابقا گفتیم که بهشت، ظهور و بروز عالم نفس مؤمن است در آخرت، و چون نفس مؤمن بعلت اطمینان به خدا و سکینه و آرامش که پیدا نموده است، از حرارت و سوختگى یاس و ناکامى و گرد و غبار و طوفان خاطرات شیطانى، و نوسانهاى فکرى، و اضطرابات اخلاقى، نجات پیدا کرده و در رحمت‏خدا و مقام امن و امان دلخوش بوده، و با یک دنیا نشاط و لذت حتى در دقیق‏ترین دقائق مانند سکرات مرگ دل بخدا داده، وآرام و داراى مقام سکینه مى‏باشد، لذا در آخرت که ملکوت اشیاء ظهور مى‏کند، ملکوت نفس مؤمن بصورت بهشتى است که درختان آن باندازه‏اى سر بهم آورده، و شاخ و برگهاى اعمال صالحه در هم فرورفته، و زمین را سایه انداخته است، که ابدا در آنجا از تابش سوزنده خورشید گداخته، یا طوفان حوادث، و گرد و غبار خیالات، و خواطر شیطانیه، راه ندارد.

چه ما بهشت را از نقطه نظر تجسم اعمال ظهور ملکوت نفس مؤمن بدانیم، یا بعنوان جزاى مترتب بر عمل بدانیم، در هر حال نتیجه یکى است،

شاهد بر این معنى خطابى است که خداى تعالى شانه بآدم بوالبشر قبل از ورودش در این نشاه مى‏کند«فقلنا یا آدم ان هذا عدو لک و لزوجک فلا یخرجنکما من الجنة فتشقى-ان لک الا تجوع فیها و لا تعرى-و انک لا تظمئوا فیها و لا تضحى‏» (7)

خداوند در خطاب بآدم فرمود: در این بهشت که خواطر نفسانیه نیست، و اضطرابات خیالات و قواى واهمه راه ندارد، هیچگاه گرسنه و عریان نخواهى شد، و هیچگاه تشنه و آفتاب زده نخواهى شد، گرسنگى و تشنگى، و عریانى و گرما، و حرارت و گداختگى، بر اثر تسلط نفس اماره بر انسان بوده، ولى در بهشت که قلب انسان آرام و هیچ خاطره‏اى به انسان راه ندارد آنجا«فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر» (8) جاى استراحت است.

افرادى هم که با ایمان و عمل صالح از دنیا رجوع بخدا مى‏نمایند، در آن بهشت تفصیلا قرار گرفته، و در زیر سایه درختان سر بهم آورنده آن میآرمند.

نهرهاى جارى در بهشت

و اما نهرهاى جاریه در این بهشتها همانا علوم و معرفتى است، که موجب حیات قلب بوده است، چون مؤمنین با علم و معرفت و اقرار به وحدانیت‏خدا، و صفات و اسماء ذات مقدس او، و اقرار بحقانیت امام و پیغمبر قلب خود را از این علوم آبیارى کرده‏اند، در آنجا نیز ظهور این علوم که حیات قلب است‏بصورت نهرهاى آب که زنده کننده زمین خشک مى‏باشد بروز و ظهور خواهد نمود. تمام مؤمنینى که عمل صالح انجام دهند، که از جمله اقرار بامام وقت است از این نهرها برخوردار خواهند بود، بلکه مى‏توان میزان عمل صالح را از عمل غیر صالح همان امضا و عدم امضاى امام دانست، هر فعلى را که امام امر کند صالح و هر فعلى را که نهى کند غیر صالح خواهد بود، بعلت آنکه نظر امام و دید امام، نظر واقع‏بین و حقیقت‏بین است، و بنابراین تجاوز از کلام امام انحراف از متن واقع و حقیقت نفس الامر است.

اما افرادى که دل به امام خود نداده‏اند، و از آن منبع فیض استفاده ننموده‏اند، دل آنها خشک و بى‏طراوت و بى‏صفا و بى‏محبت و بى‏معرفت، چون مشکى پوسیده و پاره، و خشک شده، قابلیت انعطاف و ظرفیت‏خود را از دست داده است، آب آنان همان حرمان و حسرت و ندامت است که بصورت فلز گداخته در کام آنها ریخته مى‏شود.

«مثل الجنة التى وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمر لذة للشاربین و انهار من عسل مصفى و فیها من کل الثمرات و مغفرة من ربهم کمن هو خالد فى النار و سقوا مائا حمیما فقطع امعائهم‏» (9)

نهرهاى چهارگانه در بهشت

در این آیه مبارکه چهار نهر را در بهشت ذکر مى‏کند: اول نهرهائى است که آب زلال که بوى آن متعفن نشده است. چون آب در عالم طبیعت‏حیات موجودات است.

«و جعلنا من الماء کلشئى حى‏» (10)

نهرهاى آب

و حیات دل به علم و معرفت‏خداست، لذا نهرهاى علم و معرفت که در قلوب جارى است، در آنجا بصورت نهرهاى زلال، و غیر متغیر، ظاهر و بارز است، و مراد از انهار، اصناف و انواع علوم و معارف حقه حقیقیه است، که حیات قلب منوط به آن است، و غرائز انسان بدان سیراب و اشباع مى‏گردد، و مراد از غیر آسن، متعفن نشدن و متغیر نشدن‏آن علوم بوهمیات و تشکیکات و عادات باطله، و سنن ضاله، و اعتقادات فاسده خواهد بود،

و این نهر اختصاص به افرادى دارد که در راه خدا به مقام قلب رسیده، و از علوم حقه الهیه بدون دخالت تغییر نفس بهره‏مند شده‏اند.

نهرهاى شیر

دوم نهرهائیست از شیر که طعم آن تغییر نکرده است، و این نهرها ظهور و بروز علومى است که براى مبتدئین در سیر راه خدا مفید بوده است، چون شیر غذاى کودک است، و علومى که متعلق به افعال و اخلاق باشد، مانند علوم شرایع و حکمت عملیه، چون عنوان مقدمیت‏براى عمل و تزکیه نفس دارند، لذا ظهور آن که این نهرهاست اختصاص بضعفائى دارد که مستعد سیر در منازل نفس را داشته، و به سبب پرهیز از معاصى و رذائل اخلاق قابلیت وصول به مقام قلب را دارند، ولى هنوز به آنمقام نرسیده‏اند، و بواسطه فراگرفتن مقدمات از علم شرایع و اخلاق و عمل نمودن بآن در صدد تقویت‏بنیه روحى برآمده‏اند.

و عدم تغییر طعم این نهرهاى شیر، اشاره بعدم آلودگى این علوم به نیات فاسده و اهواء و بدع باطله و اعمال و تعصبات جاهلى است که آن علوم را از فضیلت و خاصیت‏خود ساقط و آنها را تبدیل بسم مهلک مى‏نماید.

نهرهاى شراب

سوم نهرهائیست از خمر که براى خورندگانش لذت فراوان دارد، خمر در دنیا گر چه ماده‏ایست‏خبیث، و بدبو، و بدطعم، که عقل را تخدیر نموده، و از حس و ادراک ساقط نموده، و انسان را در ردیف بهائم سقوط مى‏دهد،

لکن خمر آخرت، جذبات الهیه است، که در اثر تجلیات صفات و اسماء در قلب پیدا مى‏شود، و چنان عقل را مبهوت و حیران مى‏سازد، که با وجود مشاهده آن اسماء کلیه و صفات الهیه غیر محدوده، عقل دوراندیش و محافظه‏کار و مصلحت اندیش را ساقط نموده، و بکلى مراتب هستى را فراموش مى‏نماید، و چون در او این خاصیت موجود است، تعبیر به خمر شده است.

ولى این خمر انسان را از مرتبه عقل به بالاتر که مرتبه شهود و قلب است رهبرى مى‏کند.

بنابراین «انهار من خمر» ، ظهور اصناف و انواع محبت صفات و ذات خداست که براى شاربین که کاملین و بالغین بدرجه شهود هستند، و استعداد مشاهده حسن‏تجلیات صفات و شهود جمال ذات را پیدا نموده، و دیوانه و مشتاق جمال مطلق حضرت ربوبى گشته‏اند، و به مقام روح رسیده، و مستغرق در انوار الهى شده‏اند، موجب لذت و بهجت و سرور و حبور خواهد بود.

نهرهاى عسل تصفیه شده

چهارم نهرهائیست از عسل تصفیه شده که در آن از شمع و کثافات و مواد قذره چیزى دیده نمى‏شود، و چون عسل بسیار شیرین است، لذا آن حلاوتهائى که از واردات از عالم قدس، و بارقه‏هاى نورانى، و لذتهائى که در حالات مختلفه براى متوسطین در راه خدا پیدا مى‏شود، و آنها را در ذوق و وجد و توجه بخدا میآورد، و متوجه بکمال خود مى‏نماید، در آنجا بصورت نهرهائى از عسل مصفى که خالى از شوائب کدورات و دخالتها و تسویلات نفس است ظهور پیدا مى‏کند البته این اختصاص به افرادى دارد که در مقام ذوق آن جذبات بوده، و هنوز بمرحله سکر در اثر مشاهده تجلیات در نیامده‏اند.

بنابر آنچه گفته شد نهرهاى شیر علوم است که در مبتدئین و ضعفاى از راه پیمایان راه خدا است، و نهرهاى عسل اختصاص به افراد متوسط دارد، که با ملاحظه جذبات الهى و مشاهده صفات سرگرمند، و نهرهاى خمر اختصاص به افرادى دارد که بواسطه تجلیات جمال و عشق بدان ذات لایزال، هستى خود را فراموش کرده، محو در انوار او شده‏اند،

و مراد از کریمه شریفه‏«و سقیهم ربهم شرابا طهورا»همان شرابى که آنها را از تمام تعلقات دنیویه از مال و مئآل و فرزند و عیال و جاه و اعتبار پاک و پاکیزه مى‏کند، و نفس خورنده را از اینمراحل صعود مى‏دهد.

نهرهاى آب زلال غیر متغیر و متعفن اختصاص به افرادى دارد که به مقام قلب رسیده، و همه گونه علوم و معارف الهیه در قلب آنان بدون دخالت نفس و زیغ اهواء طلوع نموده است،

افرادى از متوسطین هستند، که در اثر تجلیات صفات خدا و مشاهده اسماء محو جمال او مى‏گردند، براى آنکه طلب و عشق آنها همیشه زنده باشد و حرارت در آنها به اندازه کافى موجود باشد، در کاسه‏هاى شراب آنها قدرى از نهر زنجبیل که ماده گرم، و با حرارتى است مخلوط مى‏کند. «و یسقون فیها کاسا کان مزاجها زنجبیلا عینا فیها تسمى سلسبیلا» (11)

زنجبیل نهرى است که سلسبیل نامیده مى‏شود، و از شدت خوشگوارى و ذوق شاربین را در حرارت طلب میآورد،

البته این افراد چون اشتیاق و عشق آنها به اعلى درجه نرسیده، از زنجبیل خالص بآنها نمى‏آشامانند، بلکه از نهر زنجبیل در کاس آنها ممزوج نموده، و بدانها مى‏دهند، و چون هنوز اشتیاق سیر در صفات را دارند، بنابراین محبت آنها از لذت حرارت طلب پاک نشده است، و گاهى که از واردات و تجلیات جمال آرامش و سکونى پیدا مى‏کنند، از چشمه کافور در کاس آنها ریخته مى‏شود.

کافور خنک و معطر بوده، و موجب آرامش و سکون او مى‏گردد.

«ان الابرار یشربون من کاس کان مزاجها کافورا عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا» (12)

چون هنوز به مقام جمع نرسیده، و در عین جمع ذات مستغرق نگشته‏اند، لذا آن آرامش مطلق و آن سکون من جمیع الجهات براى آنان نیست، آن براى کسانى است که بمرحله عبودیت مطلقه آمده و از عباد الله شده باشند، آنها از مقربین‏اند، و از اصل چشمه کافور میآشامند، و علاوه بقلب و دل هر که استعداد داشته باشد، از آن چشمه جارى مى‏کنند، و در کاس هر کسى به اندازه استعداد او مى‏ریزند.

بارى این چشمه کافور همان چشمه تسنیم است که آن نیز اختصاص به مقربین دارد، و اما در کاس ابرار مقدارى از آن ریخته مى‏شود.

«ان الابرار لفى نعیم على الارائک ینظرون، تعرف فى وجوههم نضرة النعیم یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون و مزاجه من تسنیم عینا یشرب بها المقربون‏» (13)

ابرار از شراب مهر کرده شده مى‏خورند، مهر آن طیب و پاکیزه، و همان قوانین شرع مقدس است که با آن ظرف شراب را پر کرده، و از دستبرد شیطان مصون‏داشته‏اند، قدرى از نهر تسنیم داخل آن شراب صافى نموده و به ابرار مى‏دهند، و لیکن مقربین از خود چشمه تسنیم که از بالاترین نقطه از نقاط بهشت جارى است، میآشامند.

چشمه تسنیم از زیر پاى امیرالمؤمنین جارى است

و آنکه بر اعراف قرار دارد و تسنیم از زیر پاى او جارى است مقام ولایت کبراى حضرت مولى الموالى امیرالمؤمنین علیه السلام است، که تمام مقربین از چشمه جارى شده از زیر پاى آنحضرت میآشامند.

نهر تسنیم از قلب آنحضرت سرچشمه مى‏گیرد، و مقربین را سیراب مى‏کند، و سپس بحوض کوثر وارد مى‏شود، و از آنجا بقلوب و دلهاى شیعیان و موالیان هر جا و در هر مکان، هر یک از انواع این علومى که ذکر شد، چه تسنیم، و کافور، و چه زنجبیل، و چه خمر صافى، و چه نهر شیر، یا آب غیر متعفن، یا نهر عسل، همه از مقام ولایت که علم مطلق است‏سرچشمه گرفته، و افراد بنى آدم را هر یک بنوبه خود بحسب ظروف و استعدادات سیراب مى‏کند.


 




تاریخ : چهارشنبه 89/6/10 | 6:9 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.